سفارش تبلیغ
صبا ویژن

92/8/19
3:10 عصر

بعد از قسیم...

سالک



در طول سفر میلمان به استماع رادیو کشید, نمی دانم یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک
...

را تلاوت می کرد یا الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی... را, تا آمدیم برویم

در وادی غدیر و نعمت علی سلام الله علیه و  ولایت او, صدای زنی از تریلی کناری

روی موج FM افتاد:

اگه که دوست نداشتم ... مابقی اش را نشنیدم و آلبومی که از تاکسی ها به یادگار

دارم این بار خیلی ناقص ماند و ادامه آیه ...

همانند این مخلوط غیر هم جنس تصادفی, خیلی چیزهای دیگر زندگی مان همینگونه

مخلوطی از حق و باطل های جور و واجور و کوچک و بزرگ شده, مثلا, از خودمان که

بگذریم,  اگر بروی و با این راننده یا امثال او, گپ و گفتی داشته باشی, احتمالا در او

محبت های شگفتی هم خواهی یافت.

گریزی از این حالت نیست, چراکه در این عالم از یک زمانی به این طرف اختلاط

حق و باطل, جز اهل رحمت, دامن همه را گرفت.

دو خطبه برای تامل بیشتر:

اى مردم اگر دست از یارى حق بر نمی ‏داشتید، و در خوار ساختن باطل سستى

نمی ‏کردید، هیچ گاه آنان که به پایه شما نیستند در نابودى شما طمع نمی ‏کردند،

و هیچ قدرتمندى بر شما پیروز نمی ‏گشت، امّا چونان امّت بنى اسراییل در حیرت

و سرگردانى فرو رفتید، به جانم سوگند سرگردانى شما پس از من بیشتر خواهد شد.

چرا که به حق پشت کردید،  و با نزدیکان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم بریده به

بیگانه‏ ها نزدیک شدید, آگاه باشید اگر از امام خود پیروى می ‏کردید، شما را به راهى

هدایت می کرد که رسول خدا صلّى اللّه علیه رفته بود، و از اندوه بیراهه رفتن در امان

بودید، و بار سنگین مشکلات را از دوش خود بر می ‏داشتید. (نهج البلاغه, خطبه166)


-- همانا آغاز پدید آمدن فتنه ‏ها، هوا پرستى، و بدعت گذارى در احکام آسمانى است،

نوآوری هایى که قرآن با آن مخالف است، و گروهى «با دو انحراف یاد شده»

بر گروه دیگر سلطه و ولایت یابند، که بر خلاف دین خداست. پس اگر باطل با حق

مخلوط نمی ‏شد، بر طالبان حق پوشیده نمی ‏ماند، و اگر حق از باطل جدا و خالص

می ‏گشت زبان دشمنان قطع می گردید. امّا قسمتى از حقّ و قسمتى از باطل را

می گیرند و به هم می ‏آمیزند، آنجاست که شیطان بر دوستان خود چیره می ‏گردد

 و تنها آنان که مشمول لطف و رحمت پروردگارند نجات خواهند یافت‏.

(نهج البلاغه, خطبه50)


92/8/11
8:37 عصر

فقدان طرح جامع برای من و موذی

سالک

به دنبال راهی برای رهایی از وجود موجودی که در تجربه اخیر برخود با او فهمیدم که

 

حقیقتا موذی است می گردم, راهی که نه جسم نحیفش دیده شود نه صدای زیر

 

جیک جیک وارش شنیده شود و نه اصلا در حوالیت نفس بکشد, نه که بمیرد برود

 

سراغ لانه خودش در مغازه ای که از آنجا آمده, یا هر جای دیگر.

 

راهی که نه زبان بسته اذیت شود و نه ما را از وجود احتمالی اش در گوشه گوشه منزل

 

سکته دهد؛ مثل این: جعبه ای باشد با چهار ضلع متحرک, جایی برای طعمه داشته باشد

 

و با به دام افتادنش اضلاع بیفتند و جعبه بسته شود  و بوق بزند و آدم  دل شیر دار

 

و دل رحم و  منطقی و همراه با  وقت آزادی در حد چهار پنج موش و البته غیر از من

 

را صدا کند که برود در بیابانی خرابه ای جایی رهایش کند تا اینقدر دچار عذاب وجدان

 

 تله های بی رحم نشویم.


ای موجود...! چه می شود کرد که فعلا نه طرح جامعی نه برای حمایت از من است و نه تو


92/7/28
9:25 عصر

هر کسی می چشد...

سالک


پس از عمل جراحی از آنجا که تخت خالی کم داشتند مرخصش کردند, عوارض باقی مانده از

داروی بیهوشی, محتویات افکارِ پسرک موجه و مثبت و متین بیچاره را طوری بیرون ریخت

که پرستاری نماند مگر آنکه درباره زیبایی و زشتی اش نظر داد, تکه می پراند و پرت و پلا

می گفت.

پدر بزرگم نیز همان رفتار و افکار جوانی و میانسالی اش را دارد اما فشرده, چکیده,

بزرگ شده, با تکرار و بی زائده, دفتر تلفنی گویا و بی نقص است با دو سه ثانیه

جستجو, و این نتیجه ی ثبت آن همه شماره در انواع و اقسام دفتر تلفن هاست که

چیزی نمانده بود سر من که محبوبش هستم بر سر تنظیم و یکی کردن آن ها به باد رود؛

اگر کسی در گذشته برایش لایتچسبک بوده با آن همه سخاوت و بزگواری, مصرانه

پیراهنی که فکر می کند برای خودش است از آن بیچاره پس گرفته و پیروزمندانه

به تن می کند!

برای قانع کردنش برای راه رفتن با عصا, اطمینان از واریز پول هر چند ناچیز به حسابش

یا اطمینان سوری از وصول طلب از کسی که هیچ وقت بدهی به او نداشته و بنده خدا

تنها واریز پول آب و برق آ نها را به عهده گرفته و هر چه زیر بارش نمی رود تنها به کسی

که در گذشته هم از او حساب می برده متوسل می شوند؛ پیری سکوت افکارش را

عجیب شکسته, در این میان سهم محبت به  اهل بیت مفصل و از عمق جان سر جایش

است, دقیق و بی خطا, از اسلام آوردن یهودی هنگام بردن علی برای بیعت اجباری تا

نفرین مردم شام توسط زینب؛ 

بیهوشی, پیری, خواب, همه نمونه هایی است از چشیدن آن عصاره ای که در حال

تهیه اش هستیم و مرگ چشیدن تمام و کمال یک عمر است.

طعم زندگی علی شیرین بود آنقدر شیرین  که برنده شدنش را اعلام عمومی کرد.


92/7/10
10:9 عصر

نخسه ای برای حاجی!

سالک

 

آمدیم

به این دنیا

تنها برای صرف  جمله ی«دورت بگردم»!

نه در صیغه های مفرد و مثنی و جمعِ باب های تو در تو ی دنیا

در صیغه توحید و در باب های «تنزیه» و «تحمید» و «تهلیل» و «تکبیر»!

برای حفاظت از چهار گوشه ی کعبه دل,


برای ساکن شدن امام دل,

باید که ابراهیم وار لاینقطع به دور کعبه دل پاسبانی داد

باید دورش گشت

دور هر چهار گوشه کعبه و دل

*با تنزیه او از هر عیب و نقص

*تملیک هر شکر و حمد به نام او

*نفی هر شیداگر و واله کننده جز او

*و باز هم بزرگ دانستن او از همه این ها

باید روزنه های دل را با این باب ها بست


به روی شک و شرک و کفر و جهل

باید بست که بست

فی الحال خدایا ! این طواف نسیه من

«ان شاء الله دورت بگردم!»

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


نخسهچشمک (از ما بیشتر از این بر نمیاد) برای حاجیان دیروز و امروز و فردا:


عجالتاً و غداً, حاجی جان!


احرام دگر بند دور حرم چهار گوش دلت


             

 


92/6/11
12:14 عصر

پازلهای بزرگ سالان

سالک

 

 

کشفیات ما ارشمیدس ها, از عالم معنا, به نقش آقای آتیلا پسیانی در یکی از فیلمها

می ماند که دیگری فکری را مطرح می کرد و او بلافاصله آن رابه نام خود می زد؛

ما هم لوازم فکرمان, نه چندان محسوس از جای دیگری ردیف می شود و این وسط

اگر کشفی هم به تحقق بپیوندد بی درنگ می زنیم به نام خودمان و یافتم یافتمی

سر می دهیم که بیا و ببین, مانند همین کشف بنده.

زندگی ما پر است از قطعات پازل که هر کدام از آنها ها کنار هم سنخ های خودش,

پاسخی است به یکی از سوالهای اساسی زندگی ما. اما برخود ما با این قطعات

پازل چند نوع می تواند باشد:


می توانیم اصلا پازلی نبینیم خلاص!


می توانیم پازل ببینیم اما پیش داورانه و کلیشه ای چند پازل دیگر از انبار ذهن خود

و دیگران ضمیمه اش کنیم و نتیجه و جوابی آماده تحویل خودمان بدهیم.


و نوع سوم, این که پازلهای هم سنخ و هم جنس را کنار هم چیده و در بایگانی

ذهنمان نگه داریم ومانند یک کارمند منظم, هر از گاهی سری به آنها زده و غباری

بروبیم و امیدوار باشیم که حتما روزی به کار می آیند. آن روز زمانی است که

خواسته یا ناخواسته پازل ها به زیبایی کنار هم چیده می شوند؛ آن وقت است

که نتیجه را مانند هلو به گلوی وجود مبارک روانه می کنند. البته همه کار این عالم

اینگونه است, همه چیزش روی  حساب و دلیل می چرخد و برای تمام سوالات ما

پاسخ دارد اما با شرایطش.


یکی از پازل های ذهنم, صحبت دوستی بود در گذشته؛ ماحصل کلامش این بود که

دیگر سخنی را بر دیگری ترجیح نمی دهم, متحیر مانده ام, از این رو به استادی در

دانشگاهمان مراجعه کرده بود و ایشان گفته بود, به خوب جایی رسیدی هدف ما

هم همین است که فکر نکنی خودت هستی و فکرت, باید به تحیر رسید,

باید حیرت کرد و...


خیلی دوست داشتنی است که انسان تنها روی یک فکر(چه مال خود و چه دیگران)

توقف نکند؛ اصلا برای رشد, گاهی باید خراب کرد, باید به تحیر رسید! که بدون آن,

انسان, نشانِ زیبای عقل و عجز و تواضع را از دست می دهد و سایه جهل و عادت

و جمود و تکبر و بی تفاوتی را بر روی زندگی خود می اندازد.  ما وقتی با پازل های

عمرمان روبه رو می شویم اگر مانند دسته سوم عمل کنیم, احتمالا جزء کسانی

می شویم که  حرفها را می شنوند و به بهترین آنها را عمل می کنند؛ یعنی با

پیمانه های موجود, سبک و سنگین می کنیم و پازل های هم سنخ را کنار هم

چیده و منتظر باقی آن می مانیم و همین که بی تفکر از سخنی تبعیت نکردیم

ما را در حیرتی ابتدایی قرار می دهد و در بین پروسه تکمیل پازل هم, هر جا هنگ

کردیم و مخمان عظمت پازل ها را نکشید حیرتی دیگر می کنیم.


به گمانم حیرت, یعنی اعتراف عملی به عجز خویش و علم و قدرت خالق که

البته همراه با تایید و تسلیم است؛ نه انکار و تکبر؛ حیرت, شکر نعمت و کار

کشیدن از وجود کمال طلب است, اگر خوب ببینیم باید همه چیز را معجزه دید و

حیرت کرد اما اکثرا عادت و استدلالهایی که فکر می کنیم همه ی جواب است

جایی برای حیرت نمی گذارد, به همین علت اکثرا طعم شیرین تفکر خلاقانه را

نمی چشیم.


در حیرت, منتظر اثبات فکرمان نیستیم و به خودمان تکیه نکرده ایم و به برتری

کلام خدا معتقدیم اگر جستجو می کنیم برای فهم بهتر کلام خداست که

احسن القول است نه چیزی تخیلی و دلخواه خود (گویی آنان پیشوای قرآن بوده

و قرآن پیشوای آنان نیست, نهج البلاغه خطبه147)؛ در این هنگام ناگهان پروژکتوری

می تابد و همه پازلها را با هم می بینیم و زود کنار هم چیده می شوند و نتیجه را

مشاهده می کنیم. قبل از رمز گشایی, در حیرت یافتن جواب و بعد آن, درحیرت

عظمت نتیجه ایم, این حیرت, حیرت هدایت است چرا که با انکار و تکبر میانه ای ندارد.


اما اگر بی توجه به این کلام امیر(ع) که می فرماید: علم خود را نادانى، و یقین خود

را شک و تردید مپندارید، پس هر گاه دانستید عمل کنید، و چون به یقین رسیدید

اقدام کنید( نهج البلاغه حکمت 274)  از روی تکبر نسبت به نشانه ها و ترس از

جمود, مکرر پازل ببینیم و ببینیم و با تابیدن خورشید هم نتیجه نگیریم و حق را عملا

تایید نکنیم, در دالان های پیچ در پیچ پازل های لاینحل می افتیم, چرا که

امام علی(ع) فرمود: راههای دنیا حیرت زاست؛ و با این وجود نوع بر خورد چهارمی

نیز به دسته بندی اضافه می شود یعنی تنها «تماشای سریال لاینقطع پازلها».

اگر حق را به کسی نشان دهند و او نپذیرد قلبش واژگون می شود؛ آن وقت است

که قلب می خواهد کارش را بکند یعنی بفهمد و دوست بدارد و می خواهد

حق و باطل کند, که انجام می دهد اما برعکس, حق را باطل و باطل را حق می پندارد.

به نظر می آید که این حیرت, حیرت ضلالت است که در زیارت اربعین, امام صادق(ع)

به خدا می فرماید: خدایا حسین(ع) همه هستی خود را داد برای تو تا بندگانت را از

جهالت و حیرت گمراهی نجات دهد, این ایستادن تمام قد حسین در مقابل باطل

کشتی نجاتی شد برای غرق شدگان دریای حیرت ضلالت.

 

اگر همه عمر به خیال رب زدنی تحیرا فقط سرگرم پازلها شویم, به حیرت ضلالت گرفتار

شده ایم. یادمان باشد در حیرت ممدوح و درخواست شده از حضرت حق, جای حق و باطل

هیچ وقت گم نمی شود؛ بلکه قطعات پازل ها و نتایج آن با کیفیت تر و شفاف تر می شود.


 نه چنان حیران که پشتش سوی اوست            بل چنین حیرت که محو و مست دوست



92/5/17
7:58 عصر

دعوت

سالک


شاید سخنان خدا


از زبان


شاید بنده خدا


دنیایی که من مالکیتش را تماما به عهده بگیرم و آن را به امانت نزد مفسدین فی الارض ـ به زعم ملائکه ام ـ


ندهم اینگونه است:


سراسر خیر و دور از هر گونه غضبی از جانب من.


می توانی همیشه در این بهشت سر کنی بی هول و واهمه.


یک ماه اکرامت را بر خودم و پذیرش این اکرام را بر تو واجب کردم.


اگر چشیدی طعم رحمت مرا و انتخاب کردی خداوندی ام را حالا خودت فراهم کن بساطی را که همیشه


من میزبانت باشم میزبانی که برای پر کردن شکاف فقر ذاتی ات از تنفس نباتی تو مَلات قرب می سازد.


فراهم کن بساط بندگی را


من غضب برای تو نپسندیدم


آنکه عزت و توانایی مرا در رساندن نفع و ضرر شناخت چه نیاز به ترساندن


اجابت کن دعوت میزبان ماه مبارک را برای میهمانی همه ماه ها


بسم الله


اسْتَجِیبُوا لِرَبِّکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لَا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ ...(شوری47)


اجابت کنید دعوت پروردگار تان را پیش از آنکه روزی فرارسد که در آن بازگشتی برای اراده خدا نیست



92/5/17
7:53 عصر

اندر سپاس از رئیس سابق

سالک

جز زبانت چیز دیگرى پیام رسانت با مردم، و جز چهره‏ات دربانى وجود نداشته باشد, و هیچ نیازمندى

را از دیدار خود محروم مگردان... در مصرف اموال عمومی که در دست تو جمع شده است اندیشه کن

و آن را به عیالمندان وگرسنگان پیرامونت ببخش. (نهج البلاغه,نامه67)

 

آقای احمدی نژاد! پس از هشت سال مشی که نه, دوندگی در مسئولیت ریاست جمهوری, خسته نباشید.

ریاست همراه با اخلاص و زهد, عدالت طلبی و تلاش مداوم  شما آرامش و امنیت برای ما آورد, گرچه برخی

تصمیم گیری ها, عزل ها و پیشامدها و طرفداری ها و سخنانتان, این دریای آرام را موّاج می کرد. این را

خواستید که مشی و روش شما مصداق نامه بالا و دیگر فرامین ایشان باشد و این خواسته با ارزشی است.

اهل اقتصاد نیستم اما تا این حد می دانم که اجرای هدفمندی و سهمیه بندی سوخت شجاعت, و وجدان

می خواست که شما داشتید.

به این ها زبان و دل خیلی از ایرانی ها گواهی می دهد, امیدوارم نزد امیر مومنان روسفید و آمرزیده باشید.

 

 


<   <<   6   7   8   9   10   >>   >