سفارش تبلیغ
صبا ویژن

93/3/14
4:47 عصر

خمینی و تسکین بهت عالم

سالک


ایام چهارده و پانزده خرداد و یادبودها و تعطیلات و سفرهاست؛ مردم ایران در نیمه خرداد, چه حرم رفتن را لازم ببینند چه سفر و چه ...را, همواره دل بسته و پابسته امام و منزجز از عملکرد مخالفان ظاهری و باطنی راه او با هر نسبتی, هستند و از شعارها گریزان.


اما آنچه در این نوشته مد نظر است اینکه, مسائلی که بر حق دوستان و حق جویان تاریج گذشته, به قدری زیاد و عمیق است که هیچ کسی جز اهلش توان بیان و واکاوی آن را ندارد. اما, اکنون, به بهانه ی شنیدن یک جمله پیرامون خمینی عزیز, به مطلبی در این رابطه اشاره می کنم. اگر درست به خاطر داشته باشم, نقل است از آیت الله گلپایگانی, که امام خمینی در تهجد های شبانه خود در دوران طلبگی, از خدا درخواست می کردند که فرصتی برای گرفتن انتقام ظلم به حضرت زهرا سلام الله علیها به ایشان داده شود؛ برای انتقام خون فردی که, به گفته ی خود امام, زنی معمولی نبود، بلکه موجودی ملکوتی بود که در عالم به صورت انسان و در صورت یک زن ظاهر شده و  تمام هویتهای کمالی که در انسان متصور است و در زن تصور دارد، تماما در این وجود مبارک جمع بوده است؛ کسی که از مرتبه طبیعت شروع و حرکت کرده است، حرکتی معنوی، با قدرت الهی، با دست غیبی، با تربیت رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ مراحل را طی کرده تا رسیده است به مرتبه ای که دست همه از او کوتاه است.

با این وجود, می شود گفت که بعد از آن ظلم های آشکار, عالم در حالت بهت و تعلیقی هدفدار, قرار گرفت تا روشن شود کی و کجا دستی با هر اندازه از توان, بر می آید و ظلم و حقی آشکار را فریاد می زند, این دست, با عزم ملی و نیتی خالص و رهنمایی عالِمی الهی, از غیب حق و از ایران سرافراز, ظاهر شد و امیدی گشت برای غیرتمندان عالم, جهت کمک به خاتمه ی فراق جانکاه حق, از محق الهی.


93/3/5
7:54 عصر

مراقب تبادرهای ذهنی هم باشیم

سالک


یکی از مهمات جامعه­ ی انسانی, تعریف و بکارگیری درست واژه هاست؛ زیرا معانی جا افتاده و حتی جا نیفتاده ی آنها, خیلی بیشتر از آنچه فکرش را بکنیم سرنوشت سازند؛ استفاده ی یک معنا یا واژه ی نه چندان کامل در ارتباط با یک کلمه یا فعل و فقدان تفکر اکثریت بر روی آن, موجب شیوع و جا افتادن آن در اذهان می گردد به طوری که وقتی این واژه بر زبان جاری می شود, آن مفهوم ناقص هم به ذهن متبادر می گردد, همین امر جامعه را از حقیقت دورتر می کند, یکی از این واژه ها, همان «ثوابی» است که بیشتر قدیم تر­­ها برای کارهای خداپسندانه به کار می رفت.
همه می دانیم که چند نوع بندگی وجود دارد یکی بندگی تجار به طمع بهشت, دوم بندگی برده ها از ترس جهنم و دیگری بندگی آزادگان از روی عشق و علاقه است؛ با این وجود استعمال واژه ی ثواب به معنای مزد و پاداش, تنها برای افرادی که به طمع بهشت عبادت می کنند  کاربردی است, نه همه, و استعمال بیجای آن برای ظرف های مستعدی که در جستجوی گم کرده ای آشنا هستند, ضررآفرین هم هست. همینطور است واژه­ ی«مسئول»؛ فردی که احتمالا دارای توانایی خاصی است اما یقینا مورد سوال و درخواست, واقع می شود؛ آنچه معمولا اتفاق می افتد این است که تصدی مسئولیت, به یمن تملک آرزویی مهم از چند آرزوی برتر این دنیا, شادی های بی حد, تفاخرها و حسادت ها را هم به دنبال دارد, این یعنی آنچه از مسئولیت در اذهان متبادر شده با معنای واقعی فاصله دارد, این فاصله, «یکی» از علل فجایعی چون مفاسد اقتصادی است؛ همینطور قیاس کنید معانی ثروت, مدرک و ... را.وقتی توصیه همدیگر به حقیقت و صبر, موجب نجات از باختن سرمایه روح انسانی است, پس صیانت از معنای واژگان را می توانیم مرحله ی ابتدایی توصیه به حق در نظر بگیریم؛ بنابراین ببینیم
تا چه حد در قبال افکار و بینش ها, حرف ها و رفتارهایمان در ارتباط با هر  آنچه در اطرافمان اتفاق می افتد, مسئولیم؟ تا چه حد ما, در مورد تبادرهای ذهنی دیگران مورد سوال واقع می شویم؟ تا چه حد, ما, برای رسیدن واژگان به معانی حقیقی خود راه باز کرده ایم؟


93/1/17
4:33 عصر

اهالی بهار, هنر مندند!

سالک

بسم الله الرحمن الرحیم

 

تا به حال به این فکر کرده اید که چرا با دیدن برخی حرکات جاندارانی چون پنگوئن, کوالا, راسو, سنجاب, خرگوش, بلبل و... توانایی تماشای این همه جذابیت, زیبایی و نمک را نداشته و عن قریب دوست دارید ایشان یا فعل شان را میل کرده و جزئی از وجود خود کنید؟ چرا دیدن سنجابی که روی دو پا ایستاده و با دو دست بلوط می خورد, یا کلوزآپ صورت خرگوشی که انگار به شخص شما خیره شده و به سرعت غذا می خورد و فک می جنباند, یا راسوی سفیدی که از موهای یک موش صحرایی پتویی گرم ونرم می سازد و زیر زمین, تخت دراز می کشد, یا بچه کوالا با آن صورت تنبل, که پس از دویدن, با یک جهش بر پشت مادر جا گرفته و بلافاصله دستانش را دور گردن او حلقه می کند, یا تلو تلو خوردن بچه پنگوئن کُرکی روی برف ها, یا بلبلی که از عشق روی گل در فصل حیاتبخش بهار, تمام نیروی خود را در حنجره ی کوچکش جمع می کند و آواز می خواند و یا نوزادی شبیه برادران پت و مت که مترصد هلالی شدن لب های شماست تا معصومانه لبخند بزند... اینقدر دل نشین است؟

 

فکر اندک بنده این اندازه قد می دهد که, اگر وجه اشتراکی بین ما نبود, هیچ درک, و احساس لذتی هم نبود, اشتراک است که موجب درک می شود, یعنی انگار این حرکات, منبعی در وجود ما دارند و افتراقاتی آنچنان فرح بخش هم, موجب جذابیت می گردد.
اگر ما و این ها و همه, دو یا چند خالق داشتیم, نمی فهمیدیمشان! می فهمیمشان به علت اشتراک و برای فهم های بهتر, انگار شباهت ها و تفاوت های ما فلش و پیکانی است به یک سمت و سو! و این اطوار و حرکات, از عالم وحدت خبر می دهند, از خالق واحد؛ که اگر هر کداممان را یکی با چینش و سلیقه ی خاص خود می آفرید, هر مخلوقی, ما را به گوشه ای از کثرت ها و تشویش ها می کشاند, هر چند تا به حال ما انسان ها این ظلم را از خود و دیگر مخلوقات دریغ نکرده ایم!

 

بزرگی می گفت: «هر کس بتواند کمکی به عالم وحدت کند, هنرمند است»؛ هم لطافت های موجود در خلقت و هم قدرت و خشونت های ظاهری آن, هر دو وحدت آفرین اند؛ زیبایی و  لطافت خلقت, به سوی جمال خدای واحد رهنماست و قدرت و صلابت آن نیز به جلال و قدرت او هدایت می کند, با این حساب, جانداران لطیف مذکور و خشن های غیر مذکور, رهنمایان به جمال و جلال خدای متعالند, و جبراً هنرمند, اما ازهنر آفرینی جبری خودمان که بگذریم, برای کمک به عالم وحدت, هم شوقناک باید بود, هم بیمناک؛ چرا که غش کردن به چپ و راستِ خوشی و ناخوشی دنیا که همان طغیان و ناامیدی است تنها, کمک به کثرت و شرک است.

 

بیم و امید, دمای وجود ما را معتدل, بهاری, فرح ناک و در رفاه[1] نگه می دارد, رفاهی که همه جنبندگان از اعتدالش لذت می برند, اما تنها زندگان حقیقی اند که به شوق بهاری شدن و از ترس عظمت و جلال دوزخ, تلاش هم می کنند(یس70)؛ و همین گروه که بویی از بهاری شدن برده اند, در هر لباس و کیشی که باشند, ربیع الانام(بهارانسان ها), امام مهدی(عج), متکامل ترین و متعادل ترین انسان عصر را, تصدیق خواهند کرد؛ پس هر وقت بهاری شدیم, هنرمندیم.

 

 

 

 

 


[1] . دمای 18تا 21 درجه.

 


92/10/29
8:59 عصر

اولِ آخر

سالک

 

وقتی دانشمندان علوم تجربی در حال ساخت ربات های انسان نما, با فیزیک, میمیک و شاید برای مشابهت

 

بهتر, با اداها و ژست ها و اولویت بندی های اهل این زمانه اند, سرزدن به باغ سجایای محمد مصطفی

 

(صلی الله علیه و آله و سلم), با«نگین هستی» یا «هم نام گل های بهاری» که هیچ, هم نشینی با وجود

 

شریفش هم, برای در انداختن طرحی نو یا ایجاد تمایزی اساسی بین ما و این تازه وارد ها کافی نیست,

 

برای درک عظمت و مشایعت اولی که آخر آورده شد* , معرفت بد های کلاس دنیا با ابزار و روش درست,

 

طبق قانون«تُعرَف الاشیاء باضدادها», گرچه از یک طرف عمیقا تلخ است, اما از طرف دیگر بی انتها شیرین

 

و البته به نظر می رسد تنها راه مشایعت و شیعه بودن است.


میلادش بر تشنگان وجودش مبارک

 

 

                   

 

 

 

___________________________


* قسمتی از زیارت حضرت رسول از بعید

 


92/10/24
11:18 عصر

به تر

سالک

می گویند وقتی حرفی  نداری سکوت بهتر است 

حال که هم حرف داری و هم کامی تلخ چه چیزی بهتر است؟

 

 

 


92/8/25
7:22 عصر

سنجاق به پست قبل

سالک


 

اگر کسی مصیبت امام حسین(ع) را بزرگ دید مشمول نعمتی شده با دو مولفه:

 بیزاری و دوری از یک نوع بینش

کشش و محبت به نوع دیگر آن

بشرهمیشه از دو جا ضربه کاری خورده, جهل و محبت به دنیا.

اگر دنیا را با روش و بینش محبین آن و جاهلان به آن که جنگ کنندگان و منفعلان در مقابل امام اند بشناسیم, و حقیقت را با محبین او, تبری و تولی مان خوب رشد می کند ( به این خاطر اکثر مردم از باب الحسین به بهشت راه پیدا می کنند), تولی و تبری شاه کلیدی است برای آنها که ترس از گم شدن در دالان های پرپیچ و خم جهالت ها و کثرت های رنگارنگ توخالی را دارند, انتهای راه جهل و حب دنیا با تبری شفاف می شود, پس به اندازه ذره ای هم ارزش تجربه را ندارد.

تبری پارچه وجود انسان را از جهل و حب دنیا شستشو می دهد

و تولی آن را با علم و معرفت و مودت, ترمیم, اصلاح و تزیین می کند.

و این گونه خداوند انسان را به صاحب این معجزه, یعنی حسین(ع) ضمیمه می کند, تا در بهشتش قرار و آرام دهد.

 


92/8/21
7:24 عصر

عمل, عکس العمل می خواهد, مصیبت, مصیبت زده

سالک


هر عملی عکس العملی دارد, و هر مصیبتی, مصیبت زده ای.

 

عالم ذی شعور, به نوبه خود می داند اندازه مصیبت را, فرشته, خورشید, سنگ, اسب, مصیبت

 

زده اند, برای همه عالم بزرگ بوده و هست, مصیبت حسین (سلام الله علیه) که عصاره همه

 

مصایب است. این وسط می ماند موجود مختاری مثل انسان, که گاهی نه عکس العمل که تنها

 

جنبشی دارد در حد لاک سیاه سر ناخن!

 

جنبش, عکس العمل متناسب و هم جنس و برابر با عمل نیست گرچه شاید برخی ظروف را تکانکی بدهد

 

, اما نشانه آن است که فرد نتوانسته عمل را دریافت کند تا آیینه وار عکس العمل متناسب منعکس کند

 

عکس العمل مصیبت عاشورا تنها مصیبت زدگی است, که با فطرت هر انسانی سازگار است؛

 

و هر قدر زمینه وجود انسان با دین داری صیقلی تر و مساعد تر شود, انعکاس این مصیبت هم جنس تر

 

و بی غلط تر, است یعنی بزرگ است, مانند طوفانی است که ظروف قلیل را به دریای

 

امام حسین (علیه السلام) وصل می کند, و یکسری باورها افکار و انگیزه ها

 

را جابجا می کند, و انسان را هم رنگ همه هستی می کند, بزرگ بودن مصیبت برای شیعیان, 

 

میان بر و نعمتی است که حمد می طلبد و حمد, با اَشکال و جنبش ها و تصمیمات بزرگی همراه است

 

و شفاعت و دستگیری را به همراه دارد.

روزیمان کن خدای حسین(ع)

 


<      1   2   3   4   5   >>   >