سفارش تبلیغ
صبا ویژن

94/5/28
11:54 عصر

اصل جواب، اصل جنس

سالک

بسم الله الرحمن الرحیم

 

چند وقت پیش، مستندی پخش شد با عنوان سبزترین خانه­ های جهان، که به معرفی خانه­ هایی می پرداخت که با طبیعت سازگارند و آسیبی به آن نمی ­رسانند. ساکنان این خانه­ ها، سعی کرده بودند، مثلا اگر در جنگل خانه می سازند، طوری باشد که درختی قطع نشود، یا در وسائل منزل، از مواد کاملا طبیعی یا بازیافتی استفاده شود، میزها و درب کابینت­ ها از چوب طبیعی بدون مواد شیمیایی و بدون حتی مواد ترکیبیMDF  و...باشد، کف زمین با چوب یا ترکیبی از خاک و روغن­ های گرم و طبیعی، و حساب شده درست شود، و فضاهای مختلفی متناسب با نیاز صاحب خانه در نظر گرفته شود، آب باران را جمع کرده و به مصارف خانه برسانند، سیستم گرمایش و سرمایش، طبیعی باشد، یا اینکه دورنما و دید خانه و کشت و زرع و سرسبزی مورد اهمیت باشد.

                                                


طبیعت انسان، از مواد همین دنیا درست شده؛ از آب، خاک، باد و آتش، و در کنار این ها آرام است؛ و چقدر تعجب آور است اگر، آنچه با طبعمان سازگار است را هم نشناسیم. دقت کرده­ اید که خیلی از بچه­ ها با اسباب بازیها ارتباط برقرار نمی­ کنند و سراغ وسائل دور و برشان می ­روند، چون هنوز به طبیعتشان نزدیکند و روش زندگی ساختگی این و آن، و این جا و آن جا را به زور به خورد خودشان نداده­ اند.


اگر همه ما اهالی زمین با هر فرهنگ و آیینی، بر اساس عقل و فطرت، به نیازهای طبیعی­ مان بپردازیم، تا حد قابل توجهی راه را درست طی کرده­ ایم. اگر ما دوست داریم، در خانه­ ای یا به روشی زندگی کنیم که طبیعی باشد و لزوما شیبه همه نباشد، اصلا غیرعادی نیست، بلکه کاملا از درون وجود ما برخاسته و اصیل است. آمیش­ هایی که در شهرهای مختلف امریکا و کانادا، تا حد درک خودشان سعی می­ کنند طبیعی و به دور از آسیب­ های تکنولوژی ـ و نه خود تکنولوژی ـ زندگی کنند، به فطرتشان نزدیکترند، تا کسانی که تنها، منتظرند کلماتی همچون: جدید، به روز، مد و غیره را همراه چیزی بشنوند، بعد به سمتش حرکت کنند. یکهو می بینی، تا چشم کار می کند، گوشی سری فلان بهمان شرکت، دست مردم است، آن هم نه تنها به عنوان وسیله­ ی مکالمه، بلکه به عنوان کالایی همه کاره که، انسان! آن را محترم و عزیز شمرده و در همه جا همراهی ­اش می­ کند.


صرف نظر از موارد لازم، علت بعضی مهاجرت­ ها این است که عده ای فکر می کنند از زندگی و هستی عقب می ­مانند اگر به کلان شهرها مهاجرت نکنند، و فلان شهر اصلا قابل مقایسه با شهر خودشان نیست، حالا چه چیز فلان شهر؟ چیزهای تصنعی و خوش رنگ و لعاب و سرگرم کننده. حتی فکر می­ کنند اگر نحوه لباس پوشیدن و حرف زدن و نوع غذای مصرفی­شان با اهالی آنجا فرق کند، از کاروان تمدن عقب مانده­ اند. اینچنین تفکرات و سلایق غیر طبیعی است که باعث شده، کیفیت و کمیت عرضه ­­ی کالا، تغذیه، مسکن و حتی علم و رفتار هم، تنزل کرده و غیر طبیعی شود و با وجود این زمین وسیع، مردم کم کم از خانه­ های ویلایی با سقف چوبی و درخت و باغچه و مرغ و خروس، برسند به آپارتمان ­های بتونی و آهنی با کف­های سرامیک سرد و روی سر همکدیگر، به همراه رفتارهای متناسب با مواد ذکر شده!


اصل قضیه این است که هرکس، رفع نیازش را از درون خودش بخواهد، به جواب می­ رسد؛ خیلی از ما، فکر می­ کنیم، هر چه در بیرون از وجود ماست، جواب سوال درون ماست! و چه خوب می ­شود حالمان اگر، به درخواست­ های جسم و روح، پاسخ های سازگار، تحویل دهیم، این پاسخ ­ها را فطرت، در چنته دارد و اگر به سراغش برویم ما را به جایی بهتر هم خواهد برد، به آغوش اصل جنس و اصل جواب، به آغوش «دین».   


94/4/1
5:5 عصر

آن حکمت خواستنی!

سالک


«یُؤتِی الْحِکْمَةَ مَن یَشَاءُ وَمَن یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ» بقره 269

  حکمت را به هر کس بخواهد می ‏دهد، و آنکه به او حکمت دهند، بی ‏تردید او را خیر فراوانى داده ‏اند، و جز صاحبان خرد، کسى متذکّر نمی شود.



 وقتی به آیه ی شریفه ی بالا رسیدم، گفتم، حکمت که، به فرموده ی خدای حکیم، خیر کثر است، پس بهتر از علم است، حالا فرقش با علم چیست؟ و این شد حاصل جستجویی اندک:


 به فرموده ی علامه طباطبایى: حکمت عبارت است از قضایای حقه ای که مطابق با واقع باشد یعنی به نحوی مشتمل بر سعادت بشر باشد. مثلا معارف حقه الهیه درباره مبدأ و معاد باشد و یا اگر مشتمل بر معارفی از حقایق عالم طبیعی است معارفی باشد که باز با سعادت انسان سر و کار داشته باشد. مانند حقایق فطری که اساس تشریعات دینی را تشکیل می دهد.

منظور از حکمتى که در قرآن به کار رفته، مجموعه علوم و معارفى است که انسان را به حقیقت رهنمون می ‏شود به طورى که هیچ شک و ابهامى در آن نماند. زیرا مجموعه عقاید و آموزه‏ هایى که قرآن بیانگر آنها است، همه با مقتضاى فطرت بشر همسو است و مقتضاى فطرت، آن بخش از علم و عمل را شامل می ‏شود که کمال واقعى و سعادت حقیقى او را تأمین بکند. ازاین‏رو، می ‏شود گفت دین با واقعیت و حقیقت مطابقت دارد، اصول و قواعدى که با دین آمده، در واقع حکمت‏ اند و پیامبر مأمور است این حکمت را، به مردم بیاموزد.

-------------------------

پس می شود گفت، که علم، دانستن و آگاهی صرف است، و عالم می تواند عامل به علمش نباشد، مثل خیلی از کارهای ما، همچنین علمِ عالم می تواند مطابق با واقع نباشد، مثل یافته هایی که بطلانشان اثبات شده، اما حکیم، همه ی دانسته هایش بی شک، هماهنگ با واقع، فطرت، دین، سعادت و با عملش است، حکیم، دانسته هایش جدا و بی ربط و ناهماهنگ با فطرت و سعادت نیست، همه اش با هم هارمونی دارد. چه خوب و خواستنی  است، آن حکمت و آن حکیم!