سفارش تبلیغ
صبا ویژن

93/9/8
10:47 صبح

شنیدن از حضرت بهشت!

سالک

 

هیچ وقت نشنیدن به گرد پای شنیدن، شنیدن به گرد پای دیدن و دیدن به گرد پای شهود نمی رسد، وقتی از دیدن جهنم های خود و دیگران در فشاریم باید دست کم بهشت را بشنویم و تصور کنیم! بودند افرادی که هنگام ملاقات با بهشتِ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سرمست بودند و مبسوط و از فراق او غمگین و مقبوض؛ به آنها می گفت خود هم می توانید بهشت باشید و مصافحه گر با مَلائک، برای همین آمدید! می گشت در میانشان تا طبابت کند، تا خاموش کند آتشها را.

بهشت بود دیگر!

جز به هنگام اندرز، نزول وحی و یاد رستاخیز، همواره لبخند به لب داشت.

حق را اعمال می کرد گرچه در ظاهر به زیان خود یا دوستانش بود.

در جنگ با یهودیان خیبر، مسلمانان به شدت با مشکل کم غذایی مواجه شدند به طوری که از گوشتهای مکروه استفاده می کردند؛ چوپان سیه چرده ی یهودیان به آنها برخورد کرده و از حضرت می خواهد حقیقت اسلام را بر او عرضه کند، چوپان اسلام آورده و درباره امانتهای یهودیان کسب تکلیف می کند، او هم در برابر چشمان سربازان گرسنه می فرماید در آیین ما خیانت به امانت یکی از بزرگترین گناهان است بر تو لازم است همه گوسفندان را تا در قلعه ببری و به دست صاحبانشان برسانی، اطاعت کرده و ادای امانت می نماید و در جنگ هم به شهادت می رسد.

می گفت: خوش خلقی، خوشبختی آدمی و تند خویی بد بختی اوست. آسانترین عبادت بر بدن، سکوت و خوش خلقی است.

معاویه بن حکم سُلَمی می گوید: هنگامی که با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم مشغول نماز بودم، مردی عطسه کرد، گفتم خدایت بیامرزد! دیگر نمازگزاران با نگاهشان برایم خط و نشان کشیدند گفتم[گویا] مادرم مرده است! چکار دارید مرا این طور نگاه می کنید؟! مامومین دست هایشان را بر رانهایشان زدند، چون دیدم مرا به سکوت دعوت می کنند ساکت شدم. هنگامی که نماز به پایان رسید پیامبر مرا خواست، پدر و مادرم فدایش باد چنین آموزگاری که به خوبی آموزش دهد نه پیش از آن دیدم و نه پس از آن؛ سوگند به خدا نه بر سرم فریاد زد و نه کتکم زد و نه دشنامم داد، فرمود: در نماز نباید حرف زد، نماز، نیایش کردن، تکبیر گفتن و قرآن خواندن است.  

وقتی از چیزی خوشش می آمد صورتش به سان قرص ماه روشن می شد.

بیش از هر کس دیگری به دوستانش لبخند می زد و از آنچه نقل می کردند اظهار شگفتی می کرد وقتی می خندید دوستانش نیز به احترام او قهقهه نمی زدند.

نه از کسی بدگویی می کرد، نه عیب کسی را بر زبان می آورد و نه در پی یافتن عیب و لغزش دیگران بود.

هر گاه سواره ره می سپرد اجازه نمی داد کسی پیاده همراهش بیاید می خواست او نیز سوار شود اگر نمی پذیرفت می فرمود: جلوتر برو و در جایی که می خواهی منتظر باش من نزد تو می آیم.

می فرمود: هر چیزی راهی دارد و راه بهشت، علم است.

هر چیزی را کلیدی است و کلید بهشت، دوستی بینوایان است.

آنچنان شرم داشت که به چهره کسی خیره نمی شد.

می فرمود: تفریح و بازی کنید من دوست ندارم در دین شما خشونتی دیده شود.

چون کاری می کرد آن را درست انجام می داد.

می فرمود به آنها که در زمین اند رحم کنید تا آنکه در آسمان است به شما رحم کند.

هر گاه می خواست سپاهی گسیل دارد می فرمود: خیانت نورزید، اجساد را تکه تکه نکنید، پیر کهنسال را نکشید، کودکان را نکشید، زنان را نکشید، جز به هنگام ضرورت درختی را قطع نکنید!

می فرمود: ساقی باید آخرین نفر باشد که آب می نوشد!

از ریختن سم در سرزمین مشرکان جلوگیری می کرد!

بهترین فرزندان را دختران می دانست و می فرمود هر کس زن یا دختری را شاد کند پروردگار در روز هراس بزرگ او را شاد می گرداند!

چون صبح می شد بر سر فرزندان و نوه هایش دست می کشید!

می فرمود: در بهشت خانه ای است به نام خانه شادی تنها و تنها کسی به این خانه می رود که یتیمان را شاد کند!

با اسیران به نیکی رفتار کنید و آب و غذا به آنها بدهید، آنها را شکنجه نکنید!

بخشایش پروردگار به کسی که برده اش را تازیانه زند نمی رسد!

هنگام منع کسی، از گریه زنان در مرگ خویشان گفت: آنها را رها کن چشم می گرید و دل دردمند می شود و پیوند نزدیک است!  آجرک الله یا رسول الله! و السلام علیک یا فاطمه بنت الحسین.....

اما ای حضرت بهشت!

اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است           دنیا برای از تو سرودن مرا کم است
اکسیر من نه اینکه مرا شعر تازه نیست       من از تو می نویسم و این کیمیا کم است


پس به پیامبرت که بهترین و پاکیزه­ ترین است اقتدا کن که راه و رسم او الگویی است برای الگو طلبان(نهج البلاغه، خطبه160)

یک پیشنهاد: مطالعه کتاب نگین هستی نوشته حسین سیدی.