سفارش تبلیغ
صبا ویژن

92/8/25
7:22 عصر

سنجاق به پست قبل

سالک


 

اگر کسی مصیبت امام حسین(ع) را بزرگ دید مشمول نعمتی شده با دو مولفه:

 بیزاری و دوری از یک نوع بینش

کشش و محبت به نوع دیگر آن

بشرهمیشه از دو جا ضربه کاری خورده, جهل و محبت به دنیا.

اگر دنیا را با روش و بینش محبین آن و جاهلان به آن که جنگ کنندگان و منفعلان در مقابل امام اند بشناسیم, و حقیقت را با محبین او, تبری و تولی مان خوب رشد می کند ( به این خاطر اکثر مردم از باب الحسین به بهشت راه پیدا می کنند), تولی و تبری شاه کلیدی است برای آنها که ترس از گم شدن در دالان های پرپیچ و خم جهالت ها و کثرت های رنگارنگ توخالی را دارند, انتهای راه جهل و حب دنیا با تبری شفاف می شود, پس به اندازه ذره ای هم ارزش تجربه را ندارد.

تبری پارچه وجود انسان را از جهل و حب دنیا شستشو می دهد

و تولی آن را با علم و معرفت و مودت, ترمیم, اصلاح و تزیین می کند.

و این گونه خداوند انسان را به صاحب این معجزه, یعنی حسین(ع) ضمیمه می کند, تا در بهشتش قرار و آرام دهد.

 


92/8/21
7:24 عصر

عمل, عکس العمل می خواهد, مصیبت, مصیبت زده

سالک


هر عملی عکس العملی دارد, و هر مصیبتی, مصیبت زده ای.

 

عالم ذی شعور, به نوبه خود می داند اندازه مصیبت را, فرشته, خورشید, سنگ, اسب, مصیبت

 

زده اند, برای همه عالم بزرگ بوده و هست, مصیبت حسین (سلام الله علیه) که عصاره همه

 

مصایب است. این وسط می ماند موجود مختاری مثل انسان, که گاهی نه عکس العمل که تنها

 

جنبشی دارد در حد لاک سیاه سر ناخن!

 

جنبش, عکس العمل متناسب و هم جنس و برابر با عمل نیست گرچه شاید برخی ظروف را تکانکی بدهد

 

, اما نشانه آن است که فرد نتوانسته عمل را دریافت کند تا آیینه وار عکس العمل متناسب منعکس کند

 

عکس العمل مصیبت عاشورا تنها مصیبت زدگی است, که با فطرت هر انسانی سازگار است؛

 

و هر قدر زمینه وجود انسان با دین داری صیقلی تر و مساعد تر شود, انعکاس این مصیبت هم جنس تر

 

و بی غلط تر, است یعنی بزرگ است, مانند طوفانی است که ظروف قلیل را به دریای

 

امام حسین (علیه السلام) وصل می کند, و یکسری باورها افکار و انگیزه ها

 

را جابجا می کند, و انسان را هم رنگ همه هستی می کند, بزرگ بودن مصیبت برای شیعیان, 

 

میان بر و نعمتی است که حمد می طلبد و حمد, با اَشکال و جنبش ها و تصمیمات بزرگی همراه است

 

و شفاعت و دستگیری را به همراه دارد.

روزیمان کن خدای حسین(ع)

 


92/8/19
3:10 عصر

بعد از قسیم...

سالک



در طول سفر میلمان به استماع رادیو کشید, نمی دانم یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک
...

را تلاوت می کرد یا الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی... را, تا آمدیم برویم

در وادی غدیر و نعمت علی سلام الله علیه و  ولایت او, صدای زنی از تریلی کناری

روی موج FM افتاد:

اگه که دوست نداشتم ... مابقی اش را نشنیدم و آلبومی که از تاکسی ها به یادگار

دارم این بار خیلی ناقص ماند و ادامه آیه ...

همانند این مخلوط غیر هم جنس تصادفی, خیلی چیزهای دیگر زندگی مان همینگونه

مخلوطی از حق و باطل های جور و واجور و کوچک و بزرگ شده, مثلا, از خودمان که

بگذریم,  اگر بروی و با این راننده یا امثال او, گپ و گفتی داشته باشی, احتمالا در او

محبت های شگفتی هم خواهی یافت.

گریزی از این حالت نیست, چراکه در این عالم از یک زمانی به این طرف اختلاط

حق و باطل, جز اهل رحمت, دامن همه را گرفت.

دو خطبه برای تامل بیشتر:

اى مردم اگر دست از یارى حق بر نمی ‏داشتید، و در خوار ساختن باطل سستى

نمی ‏کردید، هیچ گاه آنان که به پایه شما نیستند در نابودى شما طمع نمی ‏کردند،

و هیچ قدرتمندى بر شما پیروز نمی ‏گشت، امّا چونان امّت بنى اسراییل در حیرت

و سرگردانى فرو رفتید، به جانم سوگند سرگردانى شما پس از من بیشتر خواهد شد.

چرا که به حق پشت کردید،  و با نزدیکان پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم بریده به

بیگانه‏ ها نزدیک شدید, آگاه باشید اگر از امام خود پیروى می ‏کردید، شما را به راهى

هدایت می کرد که رسول خدا صلّى اللّه علیه رفته بود، و از اندوه بیراهه رفتن در امان

بودید، و بار سنگین مشکلات را از دوش خود بر می ‏داشتید. (نهج البلاغه, خطبه166)


-- همانا آغاز پدید آمدن فتنه ‏ها، هوا پرستى، و بدعت گذارى در احکام آسمانى است،

نوآوری هایى که قرآن با آن مخالف است، و گروهى «با دو انحراف یاد شده»

بر گروه دیگر سلطه و ولایت یابند، که بر خلاف دین خداست. پس اگر باطل با حق

مخلوط نمی ‏شد، بر طالبان حق پوشیده نمی ‏ماند، و اگر حق از باطل جدا و خالص

می ‏گشت زبان دشمنان قطع می گردید. امّا قسمتى از حقّ و قسمتى از باطل را

می گیرند و به هم می ‏آمیزند، آنجاست که شیطان بر دوستان خود چیره می ‏گردد

 و تنها آنان که مشمول لطف و رحمت پروردگارند نجات خواهند یافت‏.

(نهج البلاغه, خطبه50)


92/8/11
8:37 عصر

فقدان طرح جامع برای من و موذی

سالک

به دنبال راهی برای رهایی از وجود موجودی که در تجربه اخیر برخود با او فهمیدم که

 

حقیقتا موذی است می گردم, راهی که نه جسم نحیفش دیده شود نه صدای زیر

 

جیک جیک وارش شنیده شود و نه اصلا در حوالیت نفس بکشد, نه که بمیرد برود

 

سراغ لانه خودش در مغازه ای که از آنجا آمده, یا هر جای دیگر.

 

راهی که نه زبان بسته اذیت شود و نه ما را از وجود احتمالی اش در گوشه گوشه منزل

 

سکته دهد؛ مثل این: جعبه ای باشد با چهار ضلع متحرک, جایی برای طعمه داشته باشد

 

و با به دام افتادنش اضلاع بیفتند و جعبه بسته شود  و بوق بزند و آدم  دل شیر دار

 

و دل رحم و  منطقی و همراه با  وقت آزادی در حد چهار پنج موش و البته غیر از من

 

را صدا کند که برود در بیابانی خرابه ای جایی رهایش کند تا اینقدر دچار عذاب وجدان

 

 تله های بی رحم نشویم.


ای موجود...! چه می شود کرد که فعلا نه طرح جامعی نه برای حمایت از من است و نه تو