سفارش تبلیغ
صبا ویژن

94/12/6
1:45 عصر

به امید اعتدال

سالک



بسم الله الرحمن الرحیم


سه کلمه ی افراط، تفریط و اعتدال به گوش همه ما خورده؛ اعتدال، از کلمات و مفاهیم خوب و البته مظلوم تاریخ است؛ هر


دغلکاری که میخواهد کار از پیش برد، و وجدان دیگران را هم راضی نگه دارد، از کلمات خوب استحاله شده استفاده می کند.

عدل همان انصاف و انصاف همان
اعتدال است. علامه بزرگوار محمدتقی جعفری، عدل و اعتدال را این طور توضیح می دهد:



«با نظر به مجموع آیات قرآنى، کلمات قَصد و قِسط و وسط و عدل هنگامی که از خواصّ دین منظور شده باشند به معناى

عالی­ ترین وسیله کمال و  تقرّب به بارگاه ربوبى می باشند و اگر به رفتار انسان­ها نسبت داده شوند، رفتار مطابق متن قانون

دین می باشد اعمّ از اینکه این رفتار در حدّاعلاى تقوى و عرفان الهى باشد که «سبقت بر خیرات»، «السّابقون» نامیده

مى شود و یا فقط رفتار رسمى مطابق متن قانون دین خداوندى باشد بدون انحراف از آن»

محمد تقی جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج13، ص129.


                                                      

 

*****************


برخلاف آنچه بعضی تصور می کنند که شل گرفتن دستورات دین و سلیقه ای برخورد کردن با آنها، اما ترک نکردن کامل

آنها، اعتدال است، بایدگفت، تنها، حرکت بر روی صراط مستقیم دین، اعتدال محسوب می شود، علت نامگذاری حد وسط

هم این است که، اعتدال، بین بی دینی، و جلوافتادن از خدا و پیامبر و امام قرار دارد.

حالا در این حالت اعتدال، خداوند به مستعدان میدان داده و هیچ حدی برای اوج گرفتن آنها و بهتر عمل کردنشان قرار نداده،

حد و مرز، فقط و فقط برای عالم دنیای محدود مطرح است که فراتر از حد، اسمش حرام است اما در مورد آخرت هیچ

حد و مرزی
وجود ندارد و راه آسمان باز باز است،خوب و واجب را همه باید انجام دهندو عالی و مستحب را تندروها و

سبقت گیرنده ها دوست دارند انجام دهند نه اینکه باید!


پس :

حد وسط و اعتدال را ما تعیین نمی کنیم!

انسان معتدل، انسانی دین محور است!

و فرد غیر معتدل فردی منحرف از قانون ثابت دین است!

 

 گوش به زنگ پیشوای عزیزمان باشیم تا، آسیب نزنیم و آسیب نخوریم.

 


94/11/6
4:53 عصر

با قلدرها چه می کنند!؟

سالک

بسم الله الرحمن الرحیم


یکی از روزهای خدا، صدایی از سمت پنجره بیدارم کرد. سفید بود، با بالهای خسته و کمی آویزان، بی صبرانه به دنبال مامن می گشت، از تلاشش پشت شیشه پیدا بود داخل خانه را نشان کرده است. از آن به بعد روی دیوار بالکن گندم ریختیم، و بالای کولر را که هر روز در آنجا می نشست لانه ای کارتونی گذاشتیم. غلغله ای شد از آن به بعد، کبوتر چاهی های خاکستری و یاکریم های کوچک و ظریف، اوقات غذا می آیند؛ دو وعده در روز، هفت و خرده ای صبح، و دو خرده ای بعد از ظهر.




           




تقریبا می دانم با انسان نماهایی که حق دیگران را می خورند چه خواهند کرد، اما با کبوتری که به روزی خود قانع نیست و هر جفت کبوتری که قصد فرود و ارتزاق دارند را پرانده و با قلدری چند دور دور خودش می چرخد، را نمی دانم!تبسم




عجالتا، ما که پشت پنجره را هم به رستوران کبوتر ها و خصوصا جفت های مظلوم، افزوده ایم تا ببینیم خدا با قلدرها چه خواهد کرد!


94/8/12
11:51 صبح

فکری به حال محبوب باید کرد...

سالک

بسم الله الرحمن الرحیم

 

گفت: یه سهره داشتیم خیلی عسل بود،

گفتم: چه شکلیه این پرنده؟

گفت: زیر گردنش قرمز بود، نوکش زرد و باریک، از گنجشک کوچکتر ، مرغ عشق هم داشتیم فلان و بهمان... باید یک پرنده بگیرم

گفتم: وابسته می شی، اگه بمیره یا طوریش بشه خیلی اذیت می شی، مثل من

گفت: این وابستگی رو دوست دارم

 

 

می گم: انگار کاری به کار دل که وابستگیست نباید داشت، انگار چاره ای از حب نیست، فکری به حال محبوب باید کرد...       

 

 


94/8/5
1:52 عصر

مهلک و مخفی!

سالک

بسم الله الرحمن الرحیم

می گویند، بعضی بیماریهای سخت و مهلک، مخفی اند و درد و ناراحتی آنچنانی و محسوس ندارند که بیمار و اطرافیان را بی تاب کند، تا در پی درمان برآیند. اما عده ای، درد را در هر صورت، کاملا درک می کنند، که اینان مسلما باید پیشرو و پیشوا باشند؛ یک عده هم با تبعیت از گروه اول، تا حدی آن را می فهمند، که اینها نیک بخت اند، و یک عده هم که کلا بی درک اند و از جنس درَک.

بیماری سخت، مهلک و اکثرا مخفی از دیدگان بشر، «دوری از امام حق» است؛ که پیشوا، جهت پیشگیری از وقوعش، نهایتِ تلاش خود را به جا می آورد(جاهدت فی الله حق جهاده)؛ چرا که می داند در صورت وقوع این بیماری، امور از جای خود خارج می شود و ظلم، زمین و آسمان خدا را پر می کند؛ ظلمی که آن را اینگونه می بیند:


سوگند به خدا، اگر تمام شب را بر روى خارهاى سعدان به سر ببرم، و یا با غل و زنجیر به این سو یا آن سو کشیده شوم، خوش‏تر دارم تا خدا و پیامبرش را در روز قیامت، در حالى ملاقات کنم که به بعضى از بندگان ستم، و چیزى از اموال عمومى را غصب کرده باشم‏... به خدا سوگند، اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمان‏هاست به من دهند تا خدا را نافرمانى کنم که پوست جویی را از مورچه ‏اى به ناروا بگیرم، چنین نخواهم کرد...(نهج البلاغه، خطبه224)


پیشوا، اوج غم و اندوه و گریه شبانه روزی خود را هم به«ظلم بر امام عادل»! اختصاص داده است:


بر پاکیزگان از اهل بیت محمد و علی(صلوات خدا بر آن دو و بر آل آنها باد) باید گریه کنندگان بگریند، باید زاری کنندگان بر ایشان زاری کنند، و برای مانند آنها باید اشکها روان شود، و فریاد کنندگان فریاد زنند، و شیون کنندگان شیون کنند، و خروشندگان بخروشند، حسن کجاست؟! حسین کجاست؟! شایسته ای پس از شایسته ی دیگر، راستگویی پس از راستگویی دیگر؛ راه از پس راه کجاست؟! کجاست بهترین برگزیده بعد از بهترین برگزیده؟! کجایند خورشیدهای تابان؟! کجایند ماههای نورافشان؟! کجایند ستارگان فروزان؟! کجایند پرچمهای دین و پایه های علم؟! کجاست آن باقیمانده خدا که از عترت هدایتگر خالی نشود، کجاست آن مهیا گشته برای ریشه کن کردن ستمکاران؟ کجاست آنکه برای راست کردن انحراف و کجی، به انتظار اویند؟ ... (دعای ندبه)


گروه دوم هم، از ظلم های محسوس تر و آثار بیماری، همچون جنگ و کشتار و ظلم به مسلمانان در، فلسطین، افغانستان، ایران، عراق، سوریه، میانمار، مصر، بحرین، یمن، مکه، منا و سراسر جهان، به درد بزرگ عالم پی می برند.

حقیقتا سکوت در برابر معاویه صفتان، که برای دنیا، لباس اسلام را با اکراه پوشیده اند، و در برابر یزیدیان، در مرام و مسلک پیروان علی و حسین علیهما السلام نیست(... لشکریان شام با غنیمت فراوان رفتند بدون این که حتّى یک نفر آنان، زخمى بردارد، و یا قطره خونى از او ریخته شود، اگر براى این حادثه تلخ، مسلمانى از روى تأسّف بمیرد، ملامت نخواهد شد ...)(نهج البلاغه، خطبه 27)

پیروان امام، درد را حداقل بعد از چشیدن، فریاد می کنند! و طلب ظهور منجی را از یک ورد تکراری و از سر عادت، به یک التماس مجدانه و مضطرانه تبدیل می کنند!

نیک بختان عالم، با اطاعت از فرمان امام زمانشان، پس از گریه بر مصیبت های جد غریب او، خدا را به حق عمه اش زینب علیهاالسلام قسم می دهند و فرج او را می طلبند و خیالشان از بابت حوائج خودشان راحت است که امام کریم بدهکار کسی نمی ماند و برای حوائج آنها دعا می کند.

السلام علیک یا ابا عبدالله، السلام علیک و رحمة الله و برکاته... و السلام علیک یا قائم آل محمد.


 ر                             


94/5/28
11:54 عصر

اصل جواب، اصل جنس

سالک

بسم الله الرحمن الرحیم

 

چند وقت پیش، مستندی پخش شد با عنوان سبزترین خانه­ های جهان، که به معرفی خانه­ هایی می پرداخت که با طبیعت سازگارند و آسیبی به آن نمی ­رسانند. ساکنان این خانه­ ها، سعی کرده بودند، مثلا اگر در جنگل خانه می سازند، طوری باشد که درختی قطع نشود، یا در وسائل منزل، از مواد کاملا طبیعی یا بازیافتی استفاده شود، میزها و درب کابینت­ ها از چوب طبیعی بدون مواد شیمیایی و بدون حتی مواد ترکیبیMDF  و...باشد، کف زمین با چوب یا ترکیبی از خاک و روغن­ های گرم و طبیعی، و حساب شده درست شود، و فضاهای مختلفی متناسب با نیاز صاحب خانه در نظر گرفته شود، آب باران را جمع کرده و به مصارف خانه برسانند، سیستم گرمایش و سرمایش، طبیعی باشد، یا اینکه دورنما و دید خانه و کشت و زرع و سرسبزی مورد اهمیت باشد.

                                                


طبیعت انسان، از مواد همین دنیا درست شده؛ از آب، خاک، باد و آتش، و در کنار این ها آرام است؛ و چقدر تعجب آور است اگر، آنچه با طبعمان سازگار است را هم نشناسیم. دقت کرده­ اید که خیلی از بچه­ ها با اسباب بازیها ارتباط برقرار نمی­ کنند و سراغ وسائل دور و برشان می ­روند، چون هنوز به طبیعتشان نزدیکند و روش زندگی ساختگی این و آن، و این جا و آن جا را به زور به خورد خودشان نداده­ اند.


اگر همه ما اهالی زمین با هر فرهنگ و آیینی، بر اساس عقل و فطرت، به نیازهای طبیعی­ مان بپردازیم، تا حد قابل توجهی راه را درست طی کرده­ ایم. اگر ما دوست داریم، در خانه­ ای یا به روشی زندگی کنیم که طبیعی باشد و لزوما شیبه همه نباشد، اصلا غیرعادی نیست، بلکه کاملا از درون وجود ما برخاسته و اصیل است. آمیش­ هایی که در شهرهای مختلف امریکا و کانادا، تا حد درک خودشان سعی می­ کنند طبیعی و به دور از آسیب­ های تکنولوژی ـ و نه خود تکنولوژی ـ زندگی کنند، به فطرتشان نزدیکترند، تا کسانی که تنها، منتظرند کلماتی همچون: جدید، به روز، مد و غیره را همراه چیزی بشنوند، بعد به سمتش حرکت کنند. یکهو می بینی، تا چشم کار می کند، گوشی سری فلان بهمان شرکت، دست مردم است، آن هم نه تنها به عنوان وسیله­ ی مکالمه، بلکه به عنوان کالایی همه کاره که، انسان! آن را محترم و عزیز شمرده و در همه جا همراهی ­اش می­ کند.


صرف نظر از موارد لازم، علت بعضی مهاجرت­ ها این است که عده ای فکر می کنند از زندگی و هستی عقب می ­مانند اگر به کلان شهرها مهاجرت نکنند، و فلان شهر اصلا قابل مقایسه با شهر خودشان نیست، حالا چه چیز فلان شهر؟ چیزهای تصنعی و خوش رنگ و لعاب و سرگرم کننده. حتی فکر می­ کنند اگر نحوه لباس پوشیدن و حرف زدن و نوع غذای مصرفی­شان با اهالی آنجا فرق کند، از کاروان تمدن عقب مانده­ اند. اینچنین تفکرات و سلایق غیر طبیعی است که باعث شده، کیفیت و کمیت عرضه ­­ی کالا، تغذیه، مسکن و حتی علم و رفتار هم، تنزل کرده و غیر طبیعی شود و با وجود این زمین وسیع، مردم کم کم از خانه­ های ویلایی با سقف چوبی و درخت و باغچه و مرغ و خروس، برسند به آپارتمان ­های بتونی و آهنی با کف­های سرامیک سرد و روی سر همکدیگر، به همراه رفتارهای متناسب با مواد ذکر شده!


اصل قضیه این است که هرکس، رفع نیازش را از درون خودش بخواهد، به جواب می­ رسد؛ خیلی از ما، فکر می­ کنیم، هر چه در بیرون از وجود ماست، جواب سوال درون ماست! و چه خوب می ­شود حالمان اگر، به درخواست­ های جسم و روح، پاسخ های سازگار، تحویل دهیم، این پاسخ ­ها را فطرت، در چنته دارد و اگر به سراغش برویم ما را به جایی بهتر هم خواهد برد، به آغوش اصل جنس و اصل جواب، به آغوش «دین».   


94/4/1
5:5 عصر

آن حکمت خواستنی!

سالک


«یُؤتِی الْحِکْمَةَ مَن یَشَاءُ وَمَن یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ» بقره 269

  حکمت را به هر کس بخواهد می ‏دهد، و آنکه به او حکمت دهند، بی ‏تردید او را خیر فراوانى داده ‏اند، و جز صاحبان خرد، کسى متذکّر نمی شود.



 وقتی به آیه ی شریفه ی بالا رسیدم، گفتم، حکمت که، به فرموده ی خدای حکیم، خیر کثر است، پس بهتر از علم است، حالا فرقش با علم چیست؟ و این شد حاصل جستجویی اندک:


 به فرموده ی علامه طباطبایى: حکمت عبارت است از قضایای حقه ای که مطابق با واقع باشد یعنی به نحوی مشتمل بر سعادت بشر باشد. مثلا معارف حقه الهیه درباره مبدأ و معاد باشد و یا اگر مشتمل بر معارفی از حقایق عالم طبیعی است معارفی باشد که باز با سعادت انسان سر و کار داشته باشد. مانند حقایق فطری که اساس تشریعات دینی را تشکیل می دهد.

منظور از حکمتى که در قرآن به کار رفته، مجموعه علوم و معارفى است که انسان را به حقیقت رهنمون می ‏شود به طورى که هیچ شک و ابهامى در آن نماند. زیرا مجموعه عقاید و آموزه‏ هایى که قرآن بیانگر آنها است، همه با مقتضاى فطرت بشر همسو است و مقتضاى فطرت، آن بخش از علم و عمل را شامل می ‏شود که کمال واقعى و سعادت حقیقى او را تأمین بکند. ازاین‏رو، می ‏شود گفت دین با واقعیت و حقیقت مطابقت دارد، اصول و قواعدى که با دین آمده، در واقع حکمت‏ اند و پیامبر مأمور است این حکمت را، به مردم بیاموزد.

-------------------------

پس می شود گفت، که علم، دانستن و آگاهی صرف است، و عالم می تواند عامل به علمش نباشد، مثل خیلی از کارهای ما، همچنین علمِ عالم می تواند مطابق با واقع نباشد، مثل یافته هایی که بطلانشان اثبات شده، اما حکیم، همه ی دانسته هایش بی شک، هماهنگ با واقع، فطرت، دین، سعادت و با عملش است، حکیم، دانسته هایش جدا و بی ربط و ناهماهنگ با فطرت و سعادت نیست، همه اش با هم هارمونی دارد. چه خوب و خواستنی  است، آن حکمت و آن حکیم!


94/3/2
8:34 عصر

آن دو پربها

سالک

خیال محال است اینکه تصور کنیم، می توانیم انگشتری با نگین درشت عقیق، زمرد، یاقوت، الماس, فیروزه و... را با نگین های مصنوعی هر کشوری حتی ساخت ایران عزیزمان، تزیئن کنیم، از ارزشش کاسته نمی شود ها! زمرد که زمرد است و الماس، الماس، اما تزئین هم نمی شود، فقط چشم ها به دیدن مصنوعات عادت می کنند و از اصل قضیه می مانند؛ توصیفات و تشبیهات امثال من از قرآن و اهل بیت، به همین مثال می ماند، آنها را فقط به واسطه ی خودشان، با نگین اصل اصل خودشان می شود تزئین کرد و بس.

پیامبرمان که حریص هدایت مردم بود، برای گم نکردن راه هدایت، تنها راه چاره را چنگ زدن دید، پس به آن امر کرد، چون چنگ زدن به قرآن و اهل بیتش تنها راه بود.

تعریف و تحسین و تحیّر، چنگ زدن، چسبندگی و پیوستگی نیست.

فقط بعضی محققین شرق و غرب نبودند که تحسین کردند و متحیر شدند و چنگ نزدند، و دیگران را متحیر کردند از حیرت کردنشان، خیلی از ماها هم همینطوریم، تنها از هانری کربن و امثال او  گله مند نشویم و تعجب نکنیم!!

قرآن از باطن باطن باطن بلند بالای عالم وجود، آویخته شده در عالم دنیّ دنیا، در قالب الفاظ خواندنی، تا پاکانِ چنگ آویخته را با خود ببرد آن بالا بالاهای بی انتها، تنها هم نیست، محمد صلی الله علیه و آله و سلم و علی و حسن و حسین و علی و محمد و جعفر و موسی و علی و محمد و علی و حسن و حجة بن الحسن علیهم السلام، هم همراه آن آمدند تا پرچم و علم باشند، که در هر تصمیممان که با انواع شاخه های رو به پایین و جهنمی، رو برو می شویم، شاخه ی رو به بالا و بهشتیِ قرآن را نشانمان دهند و نهایت تلاششان را بکنند، با دستان ضعیفمان به آن بیاویزیم، تا شاخه که بالا می رود ما را هم از اینجا بکند و ببرد.

عهد و پیمان ما با خالقی که با چشمان خودمان می بینیم که خلقمان می کند، همین است، پرستیدنش، یعنی چنگ زدن به قرآن و اهل بیت، حالا حساب سر انگشتی بفرمایید کسی که خدا به او بهترین و بیشترین و کاملترین اجر1 را در وفای به این عهد داده، چگونه چنگ زدنی به این دو ریسمان داشته، و چگونه ابالفضل و نعم الاخ المواسی للحسین سلام الله علیه شده است.


__________________________________

1. زیارت حضرت عباس علیه السلام از زبان امام صادق علیه السلام، مفاتیح الجنان.


<      1   2   3   4   5   >>   >