سفارش تبلیغ
صبا ویژن

87/5/24
12:50 عصر

کجای کارم؟

سالک وظیفه، شیعه، آرامش

سنگینه بار روی دوشم رو میگم هر چی جلوتر میرم خودش بهم فهمونده البته چون خودم ازش خواستم

منو این طرف و اون طرف میبره

میگه این برات لازمه اینو باید بدونی

باید بدونی چی تو اطرافت داره میگذره

 باید بدونی کجای کاری

کجا باید بری                                                      

همه اینها و بار گناهای خودم و کم کاریهام ،کارهایی که به عنوان یه بچه شیعه میتونستم انجام بدم و انجام ندادم، وقتهای زیادی که باید برای

وظایفم خرج میکردم و با کارهای دیگه پرشون کردم

میدونی لحظه به لحظه زیر نظرشون هستیم تا وقتی ببینه اون کاری رو که میبایست میکردی کردی  و یه لبخند رضایت قشنگ روی لبانش

بنشینه و اونوقت با یه خواهش یا حتی بدون اون آرامشی سراغت میآد که نگو و نپرس

نه

 من که نچشیدم گفتم که سنگینی بارم رو دارم با پوست و استخونم درک میکنم

اما این سنگینی کار خودشو کرده میدونم وقتی برداشته بشه چه حسی داره

برای تعجیل در فرج امام عصر صلوات الله علیه و اینکه راهمون رو قشنگتر ببینیم و قشنگتر بریم

صلوات 

 

     

 


86/5/1
12:0 صبح

کباب با اعمال شاقه

سالک بندگی، خدا

می گفت خیلی سال پیش تو دهاتمون دعوت شدیم به یه عروسی ، رسم شده بود که اول به بزرگترا ناهار بدن بعد به  بچه های بیچاره . من و دوستم جزء اونایی بودیم که غذاها رو دست به دست رد میکنن. صدای قارو قورشکممون نذاشت این مسولیت خطیر رو به اتمام برسونیم این بود که با یه نقشه نه چندان حساب شده دست کردم توی یکی از ظرفها و دو تا سیخ کبابو برداشتم و با هم الفرار آقا یا خانومی که شما باشید تا آخر ده دنبالمون کردن و کبابها رو گرفتن ولی ما که کوتاه نیومدیم رفتیم سراغ قابلمه و چهار پنج سیخ برداشتیم و دور از چشمها اونم تو کاهدونی دلی از عزا در آوردیم.

قدیم بود و بعضی جهالتهای ناشی از عدم اطلاع رسانی و آگاهی مردم الان چی؟! 

فکر میکنی خیلی سرشار شدیم از آگاهی؟ همه چیزمون رو براهه؟ اون موقع اگه یه بچه فکرمیکرد و به چیزی میرسید و پیش بعضی بزرگترا یافته خودش رو محک میزد و تو دایره لغاتشون نمیگنجید طوری پشیمونش میکردند که نطق نوشکفته اش کورمیشد اما الان فرق کرده دیگه از اونور نیفتادن بلکه دارن شدیدا از این طرف میافتن مادرچادری نتونسته چیزهایی رو که بهش اعتقاد داره به دخترهمراهش با قیافه ی کاملا متفاوت انتقال بده بعضیها شون هم با افتخار شاهد پیشرفت بچه هاشون تو چیزهایی هستند که روزی از نظر اونها پسرفت حساب میشد.

یه بار مطیع محض بزرگتر به هر قیمتی و بار دیگه ...

 

پس کی خدا رو بندگی کنیم؟


86/4/1
12:0 صبح

اصب

سالک

دوباره

دوباره یه فرصت طلایی دیگه برای بدست آوردن هرآنچه لازمه پریدنه یا بهتر بگم برا از دست دادن هر آنچه مانع
پریدنه سررسید بسه دیگه تا کی میخوایم این کوله بار پر ازعادت و در جا زدن رو به دوش بکشیم تا کی می خوایم روی اون همه آت آشغال که خیلیش هم لزوما زشتی نیست ولی هرچی هست غیر از اوست تو دلمون روی هم تلمبار کنیم مثل یه آدمی میمونیم که تو خونه اش پر از وسائل ریز و درشته و احساس میکنه به همش احتیاج داره ولی سر بزنگاه  اینقدر خونه هرج و مرجه که همون وسیله روهم نمی تونه درست استفاده کنه .

میدونی اشکال کار کجاست؟

اولا که وسائل بدرد نخور و خراب باید دور ریخته بشه(استغفر الله و اتوب الیه)

ثانیا وسائل بدرد بخور هم باید سر جاشون قرار بگیرن برای این کار به یه کاربلد که هم ما رو هم خونه هم اون وسیله ها رو درست کرده احتیاجه یه نفر باید تو دل فرمانروایی کنه

(لا اله الا الله) 

آخه ما اگر کاملا همه چی رو میدونستیم که از اولش خودمون درست میکردیم و اینقدر در جا نمیزدیم

خونه واسه اونه خوش بهتر میدونه چی رو کجا بگذاره .

فقط کافیه خودسر نباشیم منم منم نکنیم فقط بذاریم صاحب خونه بامرام پاشو تو دلمون بذاره

البته تا دله رو خالی نکنیم نمیشه، آخه این صاحب خونه خیلی ماهه خیلی پاکه برای اینکه از طراحی قشنگی که می خواد تو دلت بکنه لذت ببری لازمه اش همینه .

حلول ماه خالی شدن از اغیار دل سپردن به یار، ماه مبارک رجببه تو رونده مسیر دل سپردگی و آخرش هم سر سپردگی مبارک

معنای عنوان هم میشه "سرشار" آخه تو این ماه, رحمت الهی سرازیره.


                                                          سعادتمند باشی


<   <<   11   12   13   14   15