سفارش تبلیغ
صبا ویژن

89/9/9
7:58 عصر

ناپرهیزی علمی

سالک

دبیر کامپیوتری داشتیم که اول جلسه میگفت کی ناپرهیزی کرده درس خونده ! ما هم نیست با لحن جدی هم می گفت میزدیم زیر خنده و هر کس خونده بود خودی نشون میداد.
امروز هم تو دانشگاه بعد یکی دو جلسه که به فرمایشات استاد میخواستم این کلاس تا حدی خشک تاریخی رو از یکنواختی در بیارم یه مطلب ترجمه کرده بودم که استاد زیرکی کرد و من و با کارش یه کمی گوشمالی داد.
استاد: این جلسه از خانمهایی که غایب بودن میپرسم که درس گذشته رو پیگیری کرن یا نه تا عیب کارشون فقط غیبت باشه چون اونهایی که کار کردن مشخصن و با نگاههای مشتاقشون منو همراهی میکنن -البته من اینجوری نبودما-جون خودم
واقعا خودمم هم فکر نمیکردم ناراحت بشم اما شدم حتی از دوستم هم که کتابی رو که من گرفته بودم برای مطلبم و استاد اون رو تو دستش دید و ادامه ماجرا کمی عصبانی شدم .اما خیلی برام جالب بود که تا کمی برای خودم دلیل منطقی ردیف کردم و خودمو دادم به بحث جدید حالم خوب شد .
اینجا بود که دریافتم ناراحت شدن از چیزی که نباید براش ناراحت شد جیزی نیست که آدم بهش بها بده و روح عزیزش رو درگیر کنه
باور کن یه مواقعی حس میکنم که شیطون چقدر خوشحال میشه که منو به چیزی که جرقه ش رو خودم زدم تشویق کنه یا هیزم بریزه تو آتیشم و کلک یه جوری هم  توجیه میکنه تو فکر میکنی اگر این حس بد رو نگه داری به نفعته- این میتونه در مورد همه صفات بد صدق کنه- اما بازم باور کن اگه یه کم یه قدم باهاش مخالفت عاقلانه بشه دیگه کاره ای نیست اونوقته که یه حس رهایی به آدم دست میده شاید قبلا هم این کار رو کرده باشم ام این دفعه ملموستر بود .