بمبماران جزء روزمرگی مون بود و خیلی وقتها به دیدن آفتاب فردا امیدی نداشتیم. شهر ما،
خرمشهر همیشه در لیست بود.این ها حرف های حمید بهرامی ،قوی ترین کمیک استریپ کار
ایرانی - به قول برخی اهل فن-است. یکی از طر های بهرامی یک دومینوست. دومینویی که
به صورت دایره ای چیده شده و در انتهای آن یک قبر است. بر روی هر تکه از آن عکسی از
مراحل زندگی انسان اعم از نوزادی، کودکی، نوجوانی و ...نقاشی شده.دومینو تا نیمه فروریخته
و بر روی قبر دو نفر ایستاده اند،یک فرد صلیب به دست و یک کشیش با کتاب مقدس که هر دو
در حال نگریستن به ملک الموت سر تا پا سیاه تبر به دستند که به سرعت به سمت عصایی
که ریزش دومینو را متوقف کرده می دود.
الان اما از بمباران و آژیر زرد و قرمز و دلهره مردم خبری نیست همه در امنیتند و رفاه. آن زمان
نمردن دستاوردی بزرگ بود و الان پیدا کردن راههای جدید علمی برای سه رقمی کردن عمر
انسان،آن زمان مردم برای آوردن سرمایه ملی سر سفره هایشان با گالن در به در کوچه ها
بودند و الان به لطف پکیج تفاوت فصول را هم نمی فهمیم ،آن موقع برای وصل کردن پیوند
فامیلی در سال چند بار سر سفره هم می نشستیم و الان پا روی پا می اندازیم و صله رحم
مجازی راه می اندازیم، آن زمان جهاز دختران شامل ضروریات زندگی بود و این زمان زندگی
بدون ریز تا درشت بازار مدرن اصلا نمی گذرد،دستمزدهای آن موقع شده شارژ تلفن همراه این
زمان،آن موقع ترس حمله دشمن و آژیرها لبخند از لب مردم می ربود و الان با وجود چند شبکه
تفریحی ماهواره ای و انواع سرگرمی ها طبعا دل مردم باید شاد باشد و به لبها لبخند .
با وجود اینکه همه چیز در دنیای مدرن به طرز اعجاب آوری سعی می کند بشر مرگ را فراموش
کند و سایه آن هم رویت نشود اما نمی دانم چرا برخی هر روز آرزوی مرگ می کنند ،آنهایی
که یک میلیون، پول خردشان است طعم شادی را کمتر می چشند .
آن زمان چشم مردم حداقل برای رصد جنگنده ها به آسمان بود و الان فرصت چشم برداشتن از
زمین نیست. آن زمان مردن ،زندگی می آفرید و این زمان زندگی در حال مردن است.